کد مطلب:28671 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

پاسخ امام به نامه معاویه












2537. كنزالفوائد:از بنده خدا، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب، به معاویة بن ابی سفیان.

امّا بعد؛ نامه ات به ما رسید كه [ در آن] سخن آرایی كرده ای، مَثَل هایی زده ای، كارهایی را به خودت نسبت داده ای و به وصف حكمت پرداخته ای، حال آن كه اهل آن نیستی؛ و تقوا را یاد آورده ای، در حالی كه با آن در ستیزی. از خواهش نَفْس پیروی كرده ای و آن، تو را از راه راست، رویگردان كرده و از طریق صواب، بازت گردانده است.

تو دامنِ لذّتِ فتنه ها را فرا كشیده ای و به زیباییِ دنیا گرفتار آمده ای، گویی ایمان نداری كه روز رستاخیز می آید و باز همه در جایی گرد می آیند. تاج بر نهادی، جامه خَز بر تن كردی، فرش ابریشمین گستردی و این، شیوه امپراتوران روم و شاهان ایران است. آن گاه، این نیز تو را بَس نیفتاد، چندان كه - خبر یافته ام - خلافت را برای جانشینِ خود، مقرّر كرده ای. او پس از تو حكمرانی می كند و تو به جای او [ نزد خدا] حسابرسی می شوی. به جانم سوگند، اگر چنین كنی [ و از تو شگفت نیست]، این گمگشتی را از تبار خود به ارث برده ای؛ زیرا تو فرزندِ همان كسی كه بر دیندارانْ تجاوز می كرد و به مسلمانانْ حَسَد می بُرد.

از آن رابطه خویشاوندی یاد كرده ای كه تو را به من پیوند داده است. به خداوند، آن سرافرازترِ شكوهمندتر، سوگند یاد می كنم كه اگر آن كس كه اسباب خلافتِ پس از خود را برایش آماده كرده ای، در زمان حیاتت در امر خلافت با تو به نزاع برمی خاست، رشته [ حیات] او را می بُریدی وبنیان [ زندگی] وی را ویران می كردی.

و امّا این كه مرا از [ در افتادن به] نوشگاه های مسموم و آبشخورهای كُشنده بیم داده ای؛ پس [ بدان] من بنده خدا، علی بن ابی طالب هستم. رویت را به من بنمایان. هرگز، به پروردگار خانه سوگند، آن گاه كه جنگ در گیرد و پهلوانان به هم درپیچند، تو هیچ عذری نداری. گویی اكنون می بینم كه در جنگ حاضری و نبرد شدّت گرفته و چهره عبوسش را در هم كشیده و جان ها صید می شوند، چنان كه بازِ شكاری، جوجه پرنده سنگخواره را شكار می كند. آن گاه، تو مانند حیوان سرگشته ای می شوی كه با دیدنِ شدّت جنگ، این سو و آن سو به حیرت می دود، بی آن كه بالایِ درّه را از پایینِ آن بشناسد.

پس آنچه را شایسته اش نیستی، فرو گذار، كه فرود آوردن شمشیر، غیر از پاره كردن گفتار [ و قلم فرسایی] است. چه بسا اردوها كه شاهد بوده ای و دِژها كه در آنها فرود آمده ای و درگیریِ قریش را در مقابل پیامبر خدا دیده ای، حال آن كه تو و پدرت و بالاتر از شما دو تَن، [ در آن نبردها ]زیر دست من بوده اید؛ با این حال، امروز تو مرا تهدید می كنی؟!

پس به خدا سوگند، اگر روزگار از چهره ات نقاب اندازد [ و خود را در مبارزه تن به تن، به من نشان دهی]، پنجه شیری درنده گرفتارت می كند كه با هیچ خُدعه ای طعمه را از او گریز نیست. تو را با جنگ چه كار، كه تو هم نشین دختر پرده نشین بِكری كه بانگ رعد به هراسش می آوَرَد؛ و من علی بن ابی طالب هستم كه نه از جنگ، تهدید می پذیرم و نه از نبرد، بیم داده می شوم. پس ای معاویه! اگر می خواهی به مبارزه برخیز.

* * *

آن گاه كه این پاسخ به معاویة بن ابی سفیان رسید، وی گروهی از یارانش، از جمله عمرو بن عاص را گرد آورْد و آن را بر ایشان بخوانْد. عمرو به او گفت:آن مرد با تو انصاف ورزیده است. چه بسیار، مردان الهی نیكو كه در میان [ میدان] شما دو تَن، كشته شدند! به جنگ او رو.

معاویه به وی گفت:ای ابوعبد اللَّه! كَپَلت سوراخِ مبال، گم كرده است! آیا با این كه می دانم هر كس به مبارزه او رفته، كشته شده، خود به مبارزه اش خواهم رفت ؟ نه، به خدا! بلكه تو را به نبردِ او خواهم فرستاد.[1].









    1. كنز الفوائد:43/2، بحار الأنوار:415/128/33.